مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن دارد

13 ماهگیت مبارک شکوفه بهارم...

سلام به شیرین عسلم...

اول اینکه 2 روز دیگه بیش تر تا عیدنوروز نمونده و سال1393 رو به دوستای گلم تبریک میگم انشاالله که سال خوبی رو داشته باشن راستی دومین عیدت رو هم تبریک میگم نفسم و دوم اینکه شما امروز 13 ماهه شدی قندعسلم پارسال مثل امروز شما تازه یک ماهه یشده بودی الهی قربونت برم که زمان به سرعت باد داره میگذره و شما روز به روز داری بزرگ تر و ناز تر میشی عزیزم  و با شیرین کاریات دل آدم رو میبری و سوم اینکه این روزا من حسابی درگیرم و حسابی کار هنوز مونده که انجام ندادم  تازه امشب چهارشنبه سوری هم هست و به هم وطنان عزیز توصیه میکنم کارای خطرناک نکنن و مواظب خودشون باشن و چهارم اینکه دندون 5 و 6 هم یک ماه پیش در اومده بودن و من فراموش میکردم که توی یکی از پست ها بگم و البته دندون7 و 8 هم در اومدن گرچه دندون8 یکم اذیتت کرد الهی فدات بشم نفسکم راسی خداروشکر واکسن یک سالگیت هم اذیتت نکرد فقط موقع واکسن زدن یکم گریه کردی بعدش آروم شدی و وقتی هم به خونه رسیدیم حسابی واسه خودت بازی کردی...خب دیگه فعلا بسه و حالا میریم سراغ عکسا که حسابی واسه خودت شکلات خوردی بهترینم....


الهی فدای پسر گلم بشم که اینقدر ناز و دوست داشتنیه ماشاالله...

حالا میریم سراغ شیرین زبونیای گل پسرم:

بابا

ماما(مامان)

بف(برف)

داخ(داغ)اگه چیزی داغ باشه میگی داخ

اگه چیزی سنگین باشه و نتونی برداری میگی اوه

وقتی جاییت درد میکنه میگی اوف

فعلا که همینا رو یادم هستش...

راستی وقتی که میگم دندونات کجاست؟دستت رو میبری و به دندونات اشاره میکنی و میخندی الهی عزیزم...

                                   ......دوستت دارم یه عالمه عزیزدلم.....



تاریخ : 27 اسفند 1392 - 20:42 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2146 | موضوع : وبلاگ | 35 نظر

فینگیل من راه افتاد....

سلام به فرشته کوچولو نازم....

شکلات،قند،نبات،شکافته،نقل،همه چیزمن....شما وروجک نازم بعد از این همه تلاش و کوششت واسه راه رفتن بالاخره در تاریخ1392.12.5 تونستی 2 متر راه بری عزیزک زرنگم...شما دستت رو به میز گرفته بودی و وایستاده بودی و داشتی با شیشه شیرت بازی میکردی و منم یه موقعیت خوبی گیر آورده بودم و میخواستم ببینم چقدر میتونی راه بری آخه قبلا هم راه میرفتی اما فقط دو سه قدم بر میداشتی خلاصه منم دستم رو باز کردم و تشویقت کردم تا بیای توی بغلم  شما هم با ذوق فراوان با پاهای کوچولوت  قدم،قدم برداشتی تا اینکه به من رسیدی پسرک زرنگ و باهوشم وقتی هم به من رسیدی میخواستی که بغلت کنم و سرت رو روی دوشم گذاشته بودی من هم بغلت کردم و و هی بالا پایین مینداختمت و شما هم خیلی خوشت اومده بود و از ته دل میخندیدی از آخر هم از بس که خندیدی سکسکه ات گرفته بود و میخواستی که دوباره بغلت کنم و بالا پایین بندازمت که خوشت بیاد منم از اون به بعد وقتی که شما راه میری بالا پایین میندازمت تا تشویق به راه رفتن بشی راستی گلکم جدیدا هم همش دوست داری راه بری حتی وقتی این روزا واسه خرید عید میریم بیرون شما دوست داری که دستت رو بگیریم و راه بری اما بعد از اینکه خیلی راه میری خسته میشی و وسط خیابون میشینی برای همین من زیاد توی خیابون نمیزارم که راه بری چون خسته میشی عسلکم وگرنه خودت خیلی اصرار داشته باشی و گریه کنی...راستی نفسم خیلی نگرانم چون باید شما رو دوشنبه ببرم واکسن یک سالگیت رو بزنی میترسم که خیلی اذیت بشی و تب کنی خدای نکرده اما خدانکنه که اذیت بشی خوشگلم...میبوسمت از ته،ته،ته دللللللللللللممممممممم پسرک نازم...


تاریخ : 16 اسفند 1392 - 21:13 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1770 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

تولدت مبارک گل پونه،تویی عزیز من یکی یدونه

سلام نوگل یه ساله من...

پسر گلم الان که یک ساله شدی خیلی کارای جدیدی یاد گرفتی که سر یه فرصت مناسب مینویسم.

خب حالا میریم سر اصل مطلب که جشن تولد شماست از جشن تولد بگم که حسابی شیطونی کردی وروجک من.اول اینکه ظهر به مناسبت تولدت همه رو به رستوران دعوت کردیم و شما مثل همیشه پسر خوبی بودی و توی صندلی غذایی که براتون آوردن خوابیدی.وقتی هم شب شد برات جشن گرفتیم و شما هم از این همه شرشره و بادکنک های رنگی تعجب کرده بودی و نگاشون میکردی الهی قربونت بشم عزیزدلم.

 

قبل از تولد...

جشن تولد شروع میشه...

حالا نوبت فوت کردن شمعاست...

قربونت بشم که هنوز انگشتت رو میخوری عزیزم...

مهیار:به به کیکش خوشمزه به نظر میرسه چرا من نخورم؟؟؟

اینم کیک بدبخت که مهیار به این روز انداختتش

اینم از خوراکی ها.بفرمایید!!!

مهیار:وای چه کادوهایی دارم من دست همتون دردنکنه  راستی خاله جون دست شما هم دردنکنه که کادو تولدم رو از مشهد برام پست کردین راضی به زحمت نبودم.حالا میخوام کادوهام رو باز کنم طاقت ندارم دیگه.

اینم از جشن تولد  مهیار جونم که براش گرفتیم یه جشنی کوچیک با دلی بزرگ.

درآخر هم از همه شما دوستای عزیز که تولد مهیار رو تبریک گفتید تشکر میکنم.مهیار گلم تولدت رو تبریک میگم عزیزم الهی که همیشه زنده و سالم و موفق باشی نازپسرم.دوستت دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه.

 

 


تاریخ : 07 اسفند 1392 - 00:36 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3362 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

هوووووووووووورررررررررااااااااااااااا تولد پسر گلم ، تاج سرم هستش...

سلللللللللللللااااااااااااااااااااااام به دوستای خوبم...

ممنون که دعوت ما رو پذیرفتید و به جشن تولد کوچولویی که توی خونه مجازی مهیار جون بهترینم گرفتیم اومدید تا با هم شادی کنیم و دست بزنیم و....خیلی کارای دیگه که حسابی به ما و از همه مهم تر به پسر قشنگم خوش بگذره...

حالا یه دست و جیغ و هووووووووررررررررررااااااااااااااا دوستان لطفا ما رو در خوندن این شعر همراهی کنید...یک،دو،سه...

تولد،تولد،تولدت مبارک

مبارک،مبارک،تولدت مبارک

بیا شمعا رو فوت کن

تا همیشه زنده باشی

حالا یه دددددددددددسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتت محکم به افتخار مهیار گلم ددددددددوووووووووووسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتت دااااااااااااااررررررررررررررم خییییییییییییییییلی زییییییییییییییییییاااااااااااددددددددد پسر نازم.

خب حالا میرسیم به بخش خوشمزه جشن به به به من که حسااااااااااااااابی هوس کردم کیک تولد مهیار خوردن داره .

بفرمایید کیک!!!

به به چه کیک خوشمزه ای بود چسبید.

خب حالا بعد از این همه شور و شادی میریم یه عکس دسته جمعی با شما دوستای گل بگیریم.

آماده هستین؟؟؟یک،دو،سه...وای چه عکس خوشگلی شد دستتون درد نکنه از اینکه در جشن ما حضور داشتید و شادی ما رو با حضورتون دوبرابر کردین از همه تون تشکر ویژه میکنم.

راستی فردا میخوایم واسه مهیار جون یک ساله خودم انشاالله تولد بگیریم حتما منتظر عکسای تولد باشید...

 

 


تاریخ : 28 بهمن 1392 - 23:54 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1996 | موضوع : وبلاگ | 31 نظر

من و دوست جونم...

سلام به ماهم.

عزیز دلم توی عکسای پایین شما رفتی مهمونی اونا هم نی نی دارن که دوقلو هستن شما و ریحانه خانوم و الهه خانوم باهم دو هفته تفاوت سنی دارین.خب حالا میریم سراغ عکسا.

 

ای جوووووووونم چه همبازی های خوبی هستین واسه همدیگه.

توی عکس پایین هم شما و الهه خانوم  کنار همدیگه نشستین.آماده باشین فسقلی ها میخوام ازتون عکس بگیرم.

اینم از عکسای شما و دوست جونات امیدوارم که لذت برده باشین.

راستی،راستی 7 روز دیگه بیش تر به تولد بهترینم نمونده.دوستای خوبم همگی تو جشن تولد مهیار جونم دعوت هستین البته منتظر پست بعدی باشین تا یه دعوت درست و حسابی ازتون بکنم.ببببببببببببببببببببوووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسس واسه قشنگترینم.


تاریخ : 21 بهمن 1392 - 23:27 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1814 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

آی بازی،بازی،بازی چه کیفی داره بازی...

سلام به پسر گلم و سلام به دوستای گلم.

چند روز پیش بود که من رفتم آجرای اسباب بازیت رو که قبلا واست گرفته بودیم و تو انباری خاک خورده بود شستم و گذاشتم دم در آشپزخونه شما هم همون موقع چشت بهشون خورد و با سرعت تمام چهاردست و پا راه افتادی دنبال آجر وقتی در جعبه آجر رو باز کردی شروع کردی یکی یکی همه رو ریختی بیرون.حالا عکسای پایین هم گوشه ای از داستان آجر بازی کردن عزیز دلم هست.

 

وای که من فدای اون دست کوچولوت بشم.

پسر گلم،تاج سرم لحظه ها و ثانیه ها میگذرن و داره کم کم به روز معجزه خدا نزدیک میشه.عزیزم روز تولد تو برای من مهم ترین و بهترین روزه چون تونستم قدردان نعمات الهی خدا باشم و یکی از فرشتگان خدا رو ببینم .فرشته من برات بهترین آرزو ها رو دارم و نمیدونم چه جوری از خدا برای این نعمت زیباش یعنی شما پسر گلم تشکر کنم.عزیزم دوست دارم خیلی زیاد جوری که نمیشه فکرش رو کرد.(دلیل بودنم تنها14روز دیگه به تولدت مونده بهانه زندگیم)


تاریخ : 15 بهمن 1392 - 04:14 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1837 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

پژوهش گر نمونه وارد میشود...

سلااااااااااااااام به دوستای خوبم.

این دفعه با هزار دردسر از مامانم اجازه گرفتم تا این پست رو خودم براتون توضیح بدم البته مامانم میخواد آخر این پست رو خودش توضیح بده حالا چرا من توضیح ندم رو دیگه نمیدونم.راستی دوستان ببخشید که عکسام کجه آخه مشکل کامپیوترمونه .خب حالا از کجا شروع کنیم؟؟؟

 

هوووووررررراااااااا بالاخره موفق شدم در این کمد رو باز کنم .هیسسسس مواظب باشین مامانم نفهمه وگرنه منو از کمد خوشگلم محروم میکنه.

خب حالا میریم سراغ قابلمه ها البته این کار تخصصی هستش و فقط خودم بلدم آخه باید بدون هیچ سر و صدایی بردارم وگرنه از کمد جونم محروم میشم.از آخر هم نفهمیدم کارم چه عیبی داره که مامان اگه منو ببینه محروم میشم ازش.

ای وای چه صدایی داشت واقعا صداش بلند بود اگه مامانم نفهمه واقعا معجزه شده.آخ جوووون مثل اینکه مامانم هنوز نفهمیده .چه موقعیت خوبی گیرم اومد حالا میتونم واسه خودم با این قابلمه ها و یه عالمه چیز میز دیگه که اسمش رو نمیدونم بازی کنم.

چه اشتباهی کردم کاش اینقدر کنجکاوی نمیکردم و توی این دردسر نمیوفتادم حالا چه جوری از توی این کمد بیرون بیام.اووووووخ سرم درد گرفت چه محکم سرم خورد به کمد. وای میخوام گریه کنم آخه یکی باید کمکم کنه.ای بابا مجبورم دیگه گریه کنم آخه آجیر کمکم گریه هستش.یک،دو،سه ککککککککککککمممممممممممممممممممکککککککککککککککک.

آخی بالاخره بعد از کلی گریه یکی منو نجات داد.چه عجب باز بکی یاد ما هم کرد ببینه سالمم ،زنده ام.واقعنم که مثلا ما هم آدمیم اینجا .راستی اینجا زیر میز ناهار خوری هستم و دارم کلی واسه همه سخرانی میکنم دوستان بد نیست شما هم به سخنرانی من که مردی محترم هستم گوش بدین.

قرررررررررررربون پسر ماهم بشم من با اون کنجکاوی هاش الهی دورت بگردم نفسم.راستی گلکم 20 روز دیگه به سالگرد زمینی شدنت باقی مونده عزیزم انشاالله که سالم باشی دلیل بودنم.راستی پسر نازم وقتی میگم بینی عروسک کو؟؟؟به بینیش اشاره میکنی و بعدش با اون چهار مرواریید نازت میخندی که توی خنده هات پیداست نفسم.راستی دوتای گلم اگه کسی کد یا آدرس سایت روز شمار تولد رو داره لطفا به من بگه.ممنون میشم.یه عالمه بووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسس واسه خوشگل نازم.


تاریخ : 08 بهمن 1392 - 00:33 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1634 | موضوع : وبلاگ | 46 نظر

مهیار و اولین برف

سلام نقل و نباتم.

دو روز پیش توی شهرمون برف اومد و ما هم با آقا مهیار رفتیم برف بازی پسر گلمون هم کلی واسه خودش بازی کرد و برای اولین بار برف رو دید.عزیزم خیلی از برف خوشت اومده بود و دوست داشتی برف رو بگیریی برای همین من گزاشتم برف رو لمس کنی اما مواظب بودم دستای کوچولوت یخ نکنن آخه دستکشات رو فراموش کرده بودم بردارم.خب دیگه حالا میریم سراغ عکسای مهیار جونم.

 

توی عکس پایین داری برف بازی میکنی.

 

اینجا هم پسمل گلمون داره تاب بازی میکنه.

الهی قربونت بشم این قسمت که میبینین برفی نیست بخاطر اینه که زیر سقف بوده.

اینم از اسم مهیارم که روی برف نوشته شده.

دوباره اسم مهیار اما این دفعه به فارسی نوشته شده.

اینجا مهیار جونم کنار حوض وایستاده که آبش از سرما یخ زده.

توی این عکس هم مهیار یه قندیل یخی دستش گرفته.

توی عکس پایین هم مهیار بعد از کلی برف بازی خسته شده و گرفته خوابیده.خواب های خوبی ببینی عزیزدلم.

الهی قربونت بشم که هیچ کسی مثل تو نیست.امیدوارم که اولین برفت بهت حسابی خوش گزشته باشه جیگر طلای من.راستی گل پسرم تولد یازده ماهگیت مبارک قشنگ ترینم .فقط یک ماه دیگه به تولدت باقی مونده عزیز نازم .چقدر زود گزشت انگار همین دیروز بود که به دنیا اومده بودی و ما رو با اومدنت خوشحال کرده بودی بهترینم دیگه پسر نازم داره بزرگ میشه و یک ساله میشه الهی عزیزم واقعا زود گزشت دلم واسه اون موقع ات تنگ شده اما نباید قدر نشناسی کرد همین لحظه ها هم شیرینن و از این که در کنارتم خیلی خوشحالم.بوووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسس اندازه ستاره های آسمون یا هم بیشتر.


تاریخ : 24 دی 1392 - 02:50 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 4730 | موضوع : وبلاگ | 30 نظر

نه ماه گذشت....

سلام شیرینی زندگیم...

نه ماه از به دنیا اومدن ماه نورانی مون میگزره که با اومدنش خونه مون رو نورانی کرد خونه ای که نه شمعی روشن بود و نه چراقی .

عزیزم درست مدتی که شما توی دلم بودی یعنی نه ماه و حالا نه ماه است که شما پا به این جهان گزاشتی.

میخوام از کارای شیرین و بامزت  بگم که در طول این مدت انجام دادی:

وقتی کسی لباس می پوشه شما فکر میکنی که حتما میخواد بره بیرون و گریه میکنی و چهار دست و پا دنبال اون طرف میری تا تو رو هم با خودش ببره بیرون.از بس از پله آشپزخونه بالا و پایین اومدی یاد گرفتی که چه جوری از پله بری پایین بدون این که بیوفتی.وقتی شعری میزارن یا میخونن شما خوشت میاد و خودت رو تکون،تکون میدی و مثلا داری میرقصی.الان که دو دندون پایین و بالات در میان و دندونات میخارن انگشت یکی رو میگیری و محکم فشار میدی تا اینکه اون طرف صداش در بیاد اون وقت ول میکنی و وقتی اون طرف به دستش نگاه کنه رد دندون پسر ناز من روی انگشتش میبینه.علاقه زیادی به لوستر داری و وقتی کسی بغلت میکنه  دستت رو به سمت لوستر دراز میکنی و سعی میکنی بگیریش و اونقدر خودت روتکون میدی که اگه کسی حواسش نباشه خودت رو مینداری پایین تا اینکه آدم مجبور میشه شما رو ببره بالا تا دستت به لوستر برسه  دیشب همین اتفاف افتاد و یکی از اون حباب ها رو کندی ای شیطون بلا مامان .وقتی میبرمت جای شیر آب تا دستای کوچولوی پسر نازنازی مو  بشورم فکر میکنی آب گرفتنیه و هی دستت رو باز میکنی و میبندی تا آب رو بگیری.قربون شیرین کاریای پسر قشنگم . خیلی کارای دیگه میکنی اما الان یادم نیست.عز یزم میخوام تموم وجودم رو فدات کنم از بس که دوستت دارم.راستی گلم نه ماهگیت رو بازم تبریک میگم عزیز تر از جونم.دست و جیغ و هورااااااااااااااااااااااااا.

ای وای فراموش کردم اینم از دایرت الغات پسرم.

ب ب باااااا با                      البته ناهماهنگ میگی

دو  دو   دو

خخخخخخخخ                   خاله جون میگن :میخواد بگه خاله

بببببببوووووووووووو

...............................................................................................................................................

نمیدونم چه جوری بگم(دوستت دارم)                                                                LOVE YOU


تاریخ : 29 مهر 1392 - 04:24 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1590 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی