مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن دارد

مهیار بعد از مدتها تقدیم میکند:

مهیار بعد از مدتها تقدیم میکند:

سلام به بزرگ مرد کوچک.
ببخشید ده ماه تاخیر داشتیم دوست جونیاااا.
ما اومدیم تا دوباره نبودمون رو جبران کنییییییم.
خب حالا از مهیار کوچولومون بگم که واسه خودش مردی شده و در طول این ده ماه کلیییی پیشرفت داشته و بل بل زبونی شده واسه خودش تازه گل پسری یک سال بزرگتر شده و 2 ساله شدههههه که در پستای بعدی میامو مفصل همه چی رو و همه کارا و پیشرفتای این مدتش رو مینویسم.
دوست دارم بزرگ مرد کوچک خونه
تاریخ : 04 مرداد 1394 - 21:58 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2962 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

و مهیار19ماهه شد..

و مهیار19ماهه شد..

سلام به شیرینکم..
بالاخره موفق شدم از کارای شیرین و بامزت بنویسم که جدیدا انجام میدی.
اول از همه از دایرت الغاتت شروع میکنم..
ماما:مامان
بابا(کارت رو آسون کردی و به همه میگی بابا فقط کم پیش میاد اسم طرف رو بگی)
داخ:داغ
دس:دست(وقتی کسی بهت چیزی میده تو ازش تشکر میکنی و میگی دس یعنی دستت دردنکنه،وقتی هم میخوای دست بزنی میگی دس)
بشو:بشور(وقتی لباست کثیف میشه میگی بشو.الهی من فدای پسر تمیز و مرتبم بشم)
آخ:وقتی جاییت دردمیکنه میگی آخ و دستت رو میاری جلو تا بوسش کنیم و خوب بشه.)
میخوام:
بده:
توم شد:تموم شد(وقتی شعری پخش میکنن بعد تموم میشه میگی توم شد یا وقتی چیزی میخوری بعد ظرفش خالی میشه میگی توم شد)
به به:وقتی از غذایی واقعا خوشت میاد میگی به به)
عوو:عمو(تا دوماه پیش تا عمو رو میدیدی میگفتی عوو اما الان همینطور که بالا گفتم همه رو میگی بابا و خودت رو زیاد زحمت نمیدی)
پنده:پرنده
خاله:خاله رو هم به طور واضع میتونی بگی اما خیلی کم پیش میاد بگی خاله.
بق:برق
آب:کلمه آب جزو اولین کلماتی بود که یاد گرفتیش.
بشی:بشین
نی نی:وقتی نی نی میبینی کلی ذوق میکنی و با خوشحالی میگی نی نی و بهش اشاره میکنی)
یه،دو،سه،چار:من فدای پسر باهوشم بشم که از الان تا عدد چهار رو یاد گرفته و وقتی هم تا عدد چهار میخونه آخرش برای خودش دست میزنه)
........................................................................................
از بازی هایی که یاد داری یکیش لی لی حوضکه و همیشه دستت رو میاری و انگشت کوچیکت رو میزاری رو کف دستت و میچرخونیش و با خودت شعر میخونی.وقتی هم سوار تاب میشی میگی آب یعنی تاب و همش تکرارش میکنی.بازی قایم موشک رو هم خیلی دوست داری و عاشق این بازی هستی و همش میری پشت پرده قایم میشی و سرت رو یواشکی از لای پرده میاری بیرون و میگی دالی.دوست داری همش دنبالت کنن و شما هم فرار کنی ولی اگر کسی شما رو گرفت ناراحت میشی و گریه میکنی.وقتی هم یه بچه اندازه خودت میبینی دوس داری باهاش بازی کنی و همش میری کنارش.
از علایق غذات بگم که فرنی و آبگشوت رو خیلی دوست داری و از بین میوه ها هم عاشق هلو،سیب،گلابی ،موز و هندونه هستی اما وقتی میخوای غذا بخوری همه جا غذات رو میریزی مخصوصا الانا که بزرگتر شدی از صندلی بالا میری و میری رو میز ناهارخوری و مشتت رو میکنی تو غذاها.
شعرای شاد رو هم خیلی دوست داره و واسه هر شعری رقص مخصوص خودش رو میری و وقتی هم بازی والیبال رو نشون میده و برنده میشن و آخرش شعر پخش میکنن شما هرکجا که باشی خودت رو زود میرسونی به تلویزیون و همراه با شعرش دست میزنی و خودت هم باهاش میخونی.
از شیطنتات بگم که وقی آب میخوری و تهش رو دیگه نمیخوای هرکی کنارت باشه لیوان آبت رو چپه میکنی روی اون طرف و میخندی و میخوای دوباره برات آب کنن و شما هم دوباره آبت رو بریزی رو بقیه و دیگه اینکه اگه کسی به حرفت گوش نده و شما هم عصبانی میشی و وقی هم که عصبانی میشی هوس میکنی یه گاز کوچولو بگیری البته این بخاطر اینه که دندونات دارن درمیان و میخارن و اذیتت میکنن اما نمیدونم چرا لثه گیر رو قبول نمیکنی،خلاصه وقتی هم نمک پاش میبینی خالیش میکنی رو غذا یا روی زمین و آخرش هم خودت میری دستمال میاری و تمیزش میکنی الهیییییییییییییییییییییی چه پسر خوبی دارم من.یه روز هم رفته بودی خونه مادرجون که داشتن حیاط رو میشستن شما هم شلنگ رو برداشتی و رو سرت گرفتی و از سر تا پا حسابی خیس شدی البته بعدش هم سارا (دخترخالت)رو هم خیس کردی ای شیطون بلای
نانازی.
به هرحال شما گل پسر با همه شیرین کاریات و شیرین
زبونیات دل آدم رو میبری.راستی نفسکم میخواستم این پستت رو به مناسبت یک و نیم سالگیت بزارم اما به یه سری دلایل نشد و موکول شد به19ماهگیت یعنی یک سال و7ماهگیت قندعسلم راستی واکسن18ماهگیت رو هم زدی و خداروشکر پسر خوبی بودی فقط یه شب تب داشتی که بازم خداروشکر خوب شدی عزیزدلم.
ماشاالله به مهیارک ناز خودم با این همه پیشرفتاش.

و در آخر هم میخوام بگم خیییییییییییییییییلی دوست دارم ماه شب چهارده من.:*:*:*
تاریخ : 31 شهریور 1393 - 21:14 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2349 | موضوع : فتو بلاگ | 33 نظر

مشدی مهیار و اولین سفر به مشهد مقدس

سلام عزیزکم..

ببخشید که عکسای سفرت رو یکم دیر میزارم آخه سیم دوربین گم شده بودو منم نتونستم عکسات رو انتقال بدم به کامپیوتر و بزارم تو وبلاگت.

مهیار:و حالا عکسام رو سوغاتی تقدیم میکنم به همه دوست جونیای عزیزم

عکس زیر مهیار برای اولین بار رفته حرم امام رضا(ع)

اینجا هم پسمل خوبم آروم بغل مامانی نشسته..

از آینه کاری های روی دیوار خیلی خوشت اومده بودو همش میخواستی بگیریشون

عکس زیر هم تو راه بودیم داشتیم میرفتیم مشهد

آفرین پسر خوبم که نه تو راه مامانی رو اذیت کردی و بیشتر راه رو خواب بودی و نه تو مسافرت

اینجا هم وسط راه واستادیم یکم استراحت کنیم

 

عکس زیررفته بودیم توس جای آرامگاه فردوسی

اینجا ما رفته بودیم موزه که شما خسته شده بودی و گریه میکردی که یه دفعه دیدم داری واسه خودت میری.ای شیطون بلا

اینجا هم آرامگاه فردوسیهست.

اینجا شما همش دنبال پسرخاله جون(مسیحا)میکردی

این جاکلیدی که اسمت روش نوشته رو بابایی برات از توس گرفت

عکس زیر آقا مهیار رفته بود خونه خاله جونش تو مشهد

اینجا هم مهیار جونم رفته الماس شرق

اینجا یه روز دیگه هم رفته بودیم الماس شرق اما این دفعه با پسرخاله جون یعنی مسیحا

داشتیم میرفتیم شاندیز که دیدیم از روستای زشک سر درآوردیم و گفتیم حالا که اومدیم اینجابریم آبشارش رو هم ببینیم.

عکس زیر هم داشتیم برمیگشتیم

این عکس زیر هم مال دو روز پیشه که از مسافرت برگشته بودیم

شهربازی پارک ملت هم رفته بودیم اما متاسفانه چون دوربین شارژ نداشت نتونستم ازت عکس بگیرم عزیزدلم..

                              *** دوست دارم پسر نازم ***


تاریخ : 27 مرداد 1393 - 21:17 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2661 | موضوع : وبلاگ | 38 نظر

مهیار و دومین کوتاهی موهاش..

سلام عزیزدلم...

عکس زیر آخرین شب ماه رمضون بود  که ما رو رستوران افطاری دعوت کرده بودن راستی قندعسلم امسال اولین سالی بود که شما سر سفره افطار تونستی از غذاهایی که ما میخوریم بخوری آخه پارسال چون5ماهت بود و هنوز غذای کمکی هم نمیخوردی نمیتونستم بهت بدم..

اینجا داشتی واسه مهمونی آماده میشدی...

و حالااااااا میرسییییم سراغ دومین کوتاهی موهات..

الهی من فداشششش که اینقد جدی نشسته خان کوچولوی ما...

راستی این آقا گل پسرمون فردا صبح راهی مشهد میشه و اولین سفرش رو با ماشین خودمون و تا مشهد تجربه میکنه...

 


تاریخ : 16 مرداد 1393 - 01:29 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2058 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

عکسای جا مونده از خرداد ماه...

سلام به روی ماهت،به چشمون سیاهت،به ابروی کمونت...

اول از همه ماه مبارک رمضان رو به همه شما عزیزان تبریک میگم،ایشالا که نماز و روزه هاتون قبول حق باشه.و دوم اینکه پسر گلمون بعد از اینکه دندون آسیاب اولش دراومد بلافاصله دوتا دندون آسیاب بالا و پایینش هم دراومد و حالا دیگه مهیار نازمون12تا دندون کوچولو داره که البته یکی از دندونای نیش پایینش هم داره درمیاد.خب حلا میریم سراغ عکسای جا مونده از خرداد ماه..

عکس زیر آقا مهیارمون رفته تو کمد قایم شده.ای ورووووجک

از بس هوا گرم بود و شما از گرما داشتی کلافه میشدی تصمیم گرفتم ببرمت حموم واسه خودت آبازی کنی...

اینقدر خوشت اومده بود که از آبازی دیگه دست برنمیداشتی  و از آخر با گریه مجبور شدم بیارمت بیرون..

عکس زیر هم شما با دایی جون و بابا جون رفته بودین یه گشتی بزنین و دایی جون تحویلت گرفتن و گذاشتن شما یکم پاهاتو بزنی تو آب..

انجا هم رفته بودی سراغ گلدون و یکی از گلاش رو کندی..

این گل رو مهیار تقدیم میکنه به همه دوستای عزیز...

 

عکس زیر مهیار جونم داره آواز میخونه..

اینم یه عکس خوشگل از مرواریدای پسر گلم..

این عکس مربوط میشه به موقع ای که مریض بودی..الهی فدات بشم نفسم که هیچ وقت مریض نشی عزیزم..

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این چند تا عکس زیر هم مال تیر ماه هستش...

اینجا گل پسرم خونه مادر جون داره توپ بازی میکنه

هندونه شیرین و خوشمزه من در میون بقیه هندونه ها

اینجا هم مرد کوچولوی خونه داره هندونه رو برمیداره که از دستش میفته و هندونه میشکنه و بابایی مجبور شدن اینو بخرن..

                          دوستت دارم پرنده کوچک خوشبختی من


تاریخ : 20 تیر 1393 - 22:22 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2498 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

گل من در نمایشگاه گل و گیاه...

سلام گلکم...

نفس من   دنیا چه خوبه وقتی تو خوبی   دقیقا بلافاصله وقتی دندون آسیابت دراومد روز بعدش آبریزش بینی،اسحال و تب شدید داشتی به طوری که یه شب تبت به39درجه رسید .ما اول فکر میکردیم داری یک دندون دیگه درمیاری اما وقتی دیدیم از دندون که خبری نیست بردیمت دکتر.بعد از اینکه دکتر معاینت کرد گفت این ویروسی هست که وارد بدنت شده برای همین برات یه عالمه شربت نوشت تا بخوری و زود خوب بشی.این ویروسی که وارد بدنت شده بود حدود یک هفته اذیتت میکرد ولی خدارو هزاران هزار مرتبه شکر چند روز پیش خوب شدی و دوباره رفتی سراغ شیطنتات الهی قربونت بشم اگرچه بعد از اینکه مریض شدی یکم بی اشتها هم شدی و غذات روخوب نمیخوری اما با مرور زمان این بی اشتهایت هم برطرف میشه و دوباره میشه مثل قبلا....خلاصه حالا میرسیم سراغ این پست که باید هفته پیش میزاشتم اما به علت این ویروس شیطون موکول شد به این هفته.

مهیار:اینجا من دارم درباره گلا نظرمیدم که البته از آخر به این نتیجه رسیدم که ما نی نی ها از همه گلای تو دنیا خوشگل تر و نازتریم...

 

مهیار:عکس زیر هم کسی نیست جز پسرخاله جونمممم

اینم از آقا بره که همه بچه ها میومدن باهاش عکس میگرفتن..

اول مهیار از بره میترسید و بعد از کمی یخش آب شد و شجاعانه رفت و نازش کرد البته من بعدش حسابی دست و صورتش رو شستم...

عکس زیر هم شما با پسرخاله جون داشتین آبشار رو نگاه میکردین و شما آقا گل پسر با زبون شیرینت آبشار رو دیده بودی و همش میگفتی( آب )

اینجا هم تیم والیبال ایران برنده شده بودن و مردم داشتن تشویقشون میکردن و ما هم به جمعشون اضافه شده بودیم..

                             ...دوستت دارم پسر گلم...


تاریخ : 31 خرداد 1393 - 19:26 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2564 | موضوع : وبلاگ | 43 نظر

مروارید نهم از توی صدف بیرون زد...

صدتا سلام و یک دنیا محبت تقدیم به عزیزتر ازجونم...

عسل من تا 2 روز پیش همش گریه میکرد و بغل هیچ کس نمیرفت و غذا هم نمیخورد الهی قربونش بشم آخه دندون آسیابش داشت درمیومد و یکم اذیتش میکرد فقط تنها کاری که آروم میشد این بود که بخوابه برای همین همش میخوابوندیمش تا خودش زیاد اذیت نشه خلاصه این گل پسرمون فقط واسه یک دندون کوچولو اذیت بود و غذا هم نمیخورد و من هم به زور بهش غذا میدادم تا گرسنه نمونه تا اینکه امروز بالاخره این دندون آسیاب شیطونش دراومد و خودش هم راحت شد.الهی خوشگل من که اینقدر واسه یه دندون کوچولو اذیت نشه و بقیه دندوناش راحت دربیان و مثل این یکی شیطونی نکنن و آقا مهیارمون اذیت نشه.به هر حال دندون نهمت رو بهت تبریک میگم پسر گلم الهی که همیشه خندون باشی و خنده رو لبات باشه عزیزدلم. حالا دیگه مهیار نازمون 9 تا دندون داره و میتونه غذاهای بیشتر و متنوع تری بخوره  .خیلی دوستت دارم نفسم

این عکسای زیر هم مربوط به 2 روز پیش میشه که خیلی گریه میکردی و بابایی برای اینکه آروم بشی شما رو بردن بیرون یه هوایی بخوری...

اینجا هم لباس کم تنش کرذه بودم داره عطسه میکنه...عافیت باشه قندعسلم

ای گل رویایی،ای مظهر زیبایی،تو پسر شهر افسانه هایی


تاریخ : 17 خرداد 1393 - 22:11 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2220 | موضوع : وبلاگ | 43 نظر

یه روز خوب با شازده کوچولو...

سلام گل همیشه بهارم...

امروز 28 اردیبهشت ماه شما 15 ماه(1سال و3ماهه)شدی نقل و نباتم بهت تبریک میگم عزیزدلم...راستی نازنینم من رو ببخش از اینکه مدتی بود برات پست جدید نزاشته بودم اما بجاش این دفعه جبران میکنم...

خب از این جا شروع میکنیم که روز ولادت امام علی(ع)و روز پدر بود که شما حاضر شده بودی و میخواستی بری خونه مادرجون

مهیار:راستی بابا جون خوب و مهربونم روزتون مبارک...دوستت دارم بابایی

حالا میرسیم به این قسمت که جمعه با فامیل رفتیم باغ بابابزرگ...ما ساعت8صبح رسیدیم اونجا و شما خواب بودی حالا ازشانس ما همون روز هوا خیلی سرد شد و من مجبور شدم لباس گرم تنت کنم. وقتی بیدار شدی با تعجب دوروبرت رو نگاه میکردی تا شما گذاشتم زمین راهت رو کج کردی به سوی ظرف گردوها

تا مدتی همین جوری با تعجب دوروبرت رو نگاه میکردی و هیچی هم نمیگفتی

شما همش کلاهت رو در میاوردی و من برای این که نتونی دیگه دربیاری کلاه نوزادیت رو سرت کردم

اینجا هم شما در کنار گلای رز قرمز عکس گرفتی

اینجا هم گل پسرم در حال کشف وسایل مختلف هست

مهیار:من از این بالا دارم همه رو نظارت میکنم

ای جوووووووووووووووونم بخورمت نفسم با اون ژست نازت

مهیار تو گل باغ زندگیمونی

توی عکس زیر هم آتیش روشن کردیم

توی عکس زیر هم بعد از کلی تفریح و بازی مخصوصا با عمو جون خسته بودی و توی راه خوابت برد

مهیار گلم میخوام از شیرین زبونیا و کارای بامزه ای که جدید انجام میدی بنویسم اما یه عالمه عکس هنوز تو نوبت هستن که باید بزارم...

                          . ....دوستت دارم ستاره زندگیم.....


تاریخ : 29 اردیبهشت 1393 - 00:02 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3178 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

عکسای خوشمل از مهیار خوشمل...

سلام قند عسلم،شاه پسرم،تاج سرم...

یه مدتی شده شیرین از شیرین تر شدی و یه کارایی میکنی که آدم نمیدونه بخوردت یا نخوردت.متسفانه این پست به اندازه کافی زیاد هست برای همین کارای شیرین و بامزت رو توی یه پست دیگه برات مینویسم نفسم...

مراحل خندیدن مهیار جونم...

اول اخم

بعدش یه لبخند کوچولو

و در آخر یه خنده خوشگل

ای جووووونم یخورمت شیرینکم با اون ژست گرفتنت عزیزم...

الهیییییییی فرشته کوچولوی ناز من...

همین طور که وروجک رو در عکس زیر داخل ماشین لباس شویی مشاهده میکنید در حال بررسی هستند...

تو که باشی همه دنیا

شبیه آرزوم میشه

روزای سرد تنهایی

تو که باشی تموم میشه

                     .....دوستت دارم ماه شب چهارده من.....


تاریخ : 12 اردیبهشت 1393 - 21:29 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2784 | موضوع : وبلاگ | 74 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی