مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن دارد

مشدی مهیار و اولین سفر به مشهد مقدس

سلام عزیزکم..

ببخشید که عکسای سفرت رو یکم دیر میزارم آخه سیم دوربین گم شده بودو منم نتونستم عکسات رو انتقال بدم به کامپیوتر و بزارم تو وبلاگت.

مهیار:و حالا عکسام رو سوغاتی تقدیم میکنم به همه دوست جونیای عزیزم

عکس زیر مهیار برای اولین بار رفته حرم امام رضا(ع)

اینجا هم پسمل خوبم آروم بغل مامانی نشسته..

از آینه کاری های روی دیوار خیلی خوشت اومده بودو همش میخواستی بگیریشون

عکس زیر هم تو راه بودیم داشتیم میرفتیم مشهد

آفرین پسر خوبم که نه تو راه مامانی رو اذیت کردی و بیشتر راه رو خواب بودی و نه تو مسافرت

اینجا هم وسط راه واستادیم یکم استراحت کنیم

 

عکس زیررفته بودیم توس جای آرامگاه فردوسی

اینجا ما رفته بودیم موزه که شما خسته شده بودی و گریه میکردی که یه دفعه دیدم داری واسه خودت میری.ای شیطون بلا

اینجا هم آرامگاه فردوسیهست.

اینجا شما همش دنبال پسرخاله جون(مسیحا)میکردی

این جاکلیدی که اسمت روش نوشته رو بابایی برات از توس گرفت

عکس زیر آقا مهیار رفته بود خونه خاله جونش تو مشهد

اینجا هم مهیار جونم رفته الماس شرق

اینجا یه روز دیگه هم رفته بودیم الماس شرق اما این دفعه با پسرخاله جون یعنی مسیحا

داشتیم میرفتیم شاندیز که دیدیم از روستای زشک سر درآوردیم و گفتیم حالا که اومدیم اینجابریم آبشارش رو هم ببینیم.

عکس زیر هم داشتیم برمیگشتیم

این عکس زیر هم مال دو روز پیشه که از مسافرت برگشته بودیم

شهربازی پارک ملت هم رفته بودیم اما متاسفانه چون دوربین شارژ نداشت نتونستم ازت عکس بگیرم عزیزدلم..

                              *** دوست دارم پسر نازم ***


تاریخ : 27 مرداد 1393 - 21:17 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2654 | موضوع : وبلاگ | 38 نظر

مهیار و دومین کوتاهی موهاش..

سلام عزیزدلم...

عکس زیر آخرین شب ماه رمضون بود  که ما رو رستوران افطاری دعوت کرده بودن راستی قندعسلم امسال اولین سالی بود که شما سر سفره افطار تونستی از غذاهایی که ما میخوریم بخوری آخه پارسال چون5ماهت بود و هنوز غذای کمکی هم نمیخوردی نمیتونستم بهت بدم..

اینجا داشتی واسه مهمونی آماده میشدی...

و حالااااااا میرسییییم سراغ دومین کوتاهی موهات..

الهی من فداشششش که اینقد جدی نشسته خان کوچولوی ما...

راستی این آقا گل پسرمون فردا صبح راهی مشهد میشه و اولین سفرش رو با ماشین خودمون و تا مشهد تجربه میکنه...

 


تاریخ : 16 مرداد 1393 - 01:29 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2052 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

عکسای جا مونده از خرداد ماه...

سلام به روی ماهت،به چشمون سیاهت،به ابروی کمونت...

اول از همه ماه مبارک رمضان رو به همه شما عزیزان تبریک میگم،ایشالا که نماز و روزه هاتون قبول حق باشه.و دوم اینکه پسر گلمون بعد از اینکه دندون آسیاب اولش دراومد بلافاصله دوتا دندون آسیاب بالا و پایینش هم دراومد و حالا دیگه مهیار نازمون12تا دندون کوچولو داره که البته یکی از دندونای نیش پایینش هم داره درمیاد.خب حلا میریم سراغ عکسای جا مونده از خرداد ماه..

عکس زیر آقا مهیارمون رفته تو کمد قایم شده.ای ورووووجک

از بس هوا گرم بود و شما از گرما داشتی کلافه میشدی تصمیم گرفتم ببرمت حموم واسه خودت آبازی کنی...

اینقدر خوشت اومده بود که از آبازی دیگه دست برنمیداشتی  و از آخر با گریه مجبور شدم بیارمت بیرون..

عکس زیر هم شما با دایی جون و بابا جون رفته بودین یه گشتی بزنین و دایی جون تحویلت گرفتن و گذاشتن شما یکم پاهاتو بزنی تو آب..

انجا هم رفته بودی سراغ گلدون و یکی از گلاش رو کندی..

این گل رو مهیار تقدیم میکنه به همه دوستای عزیز...

 

عکس زیر مهیار جونم داره آواز میخونه..

اینم یه عکس خوشگل از مرواریدای پسر گلم..

این عکس مربوط میشه به موقع ای که مریض بودی..الهی فدات بشم نفسم که هیچ وقت مریض نشی عزیزم..

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این چند تا عکس زیر هم مال تیر ماه هستش...

اینجا گل پسرم خونه مادر جون داره توپ بازی میکنه

هندونه شیرین و خوشمزه من در میون بقیه هندونه ها

اینجا هم مرد کوچولوی خونه داره هندونه رو برمیداره که از دستش میفته و هندونه میشکنه و بابایی مجبور شدن اینو بخرن..

                          دوستت دارم پرنده کوچک خوشبختی من


تاریخ : 20 تیر 1393 - 22:22 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2492 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

گل من در نمایشگاه گل و گیاه...

سلام گلکم...

نفس من   دنیا چه خوبه وقتی تو خوبی   دقیقا بلافاصله وقتی دندون آسیابت دراومد روز بعدش آبریزش بینی،اسحال و تب شدید داشتی به طوری که یه شب تبت به39درجه رسید .ما اول فکر میکردیم داری یک دندون دیگه درمیاری اما وقتی دیدیم از دندون که خبری نیست بردیمت دکتر.بعد از اینکه دکتر معاینت کرد گفت این ویروسی هست که وارد بدنت شده برای همین برات یه عالمه شربت نوشت تا بخوری و زود خوب بشی.این ویروسی که وارد بدنت شده بود حدود یک هفته اذیتت میکرد ولی خدارو هزاران هزار مرتبه شکر چند روز پیش خوب شدی و دوباره رفتی سراغ شیطنتات الهی قربونت بشم اگرچه بعد از اینکه مریض شدی یکم بی اشتها هم شدی و غذات روخوب نمیخوری اما با مرور زمان این بی اشتهایت هم برطرف میشه و دوباره میشه مثل قبلا....خلاصه حالا میرسیم سراغ این پست که باید هفته پیش میزاشتم اما به علت این ویروس شیطون موکول شد به این هفته.

مهیار:اینجا من دارم درباره گلا نظرمیدم که البته از آخر به این نتیجه رسیدم که ما نی نی ها از همه گلای تو دنیا خوشگل تر و نازتریم...

 

مهیار:عکس زیر هم کسی نیست جز پسرخاله جونمممم

اینم از آقا بره که همه بچه ها میومدن باهاش عکس میگرفتن..

اول مهیار از بره میترسید و بعد از کمی یخش آب شد و شجاعانه رفت و نازش کرد البته من بعدش حسابی دست و صورتش رو شستم...

عکس زیر هم شما با پسرخاله جون داشتین آبشار رو نگاه میکردین و شما آقا گل پسر با زبون شیرینت آبشار رو دیده بودی و همش میگفتی( آب )

اینجا هم تیم والیبال ایران برنده شده بودن و مردم داشتن تشویقشون میکردن و ما هم به جمعشون اضافه شده بودیم..

                             ...دوستت دارم پسر گلم...


تاریخ : 31 خرداد 1393 - 19:26 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2560 | موضوع : وبلاگ | 43 نظر

مروارید نهم از توی صدف بیرون زد...

صدتا سلام و یک دنیا محبت تقدیم به عزیزتر ازجونم...

عسل من تا 2 روز پیش همش گریه میکرد و بغل هیچ کس نمیرفت و غذا هم نمیخورد الهی قربونش بشم آخه دندون آسیابش داشت درمیومد و یکم اذیتش میکرد فقط تنها کاری که آروم میشد این بود که بخوابه برای همین همش میخوابوندیمش تا خودش زیاد اذیت نشه خلاصه این گل پسرمون فقط واسه یک دندون کوچولو اذیت بود و غذا هم نمیخورد و من هم به زور بهش غذا میدادم تا گرسنه نمونه تا اینکه امروز بالاخره این دندون آسیاب شیطونش دراومد و خودش هم راحت شد.الهی خوشگل من که اینقدر واسه یه دندون کوچولو اذیت نشه و بقیه دندوناش راحت دربیان و مثل این یکی شیطونی نکنن و آقا مهیارمون اذیت نشه.به هر حال دندون نهمت رو بهت تبریک میگم پسر گلم الهی که همیشه خندون باشی و خنده رو لبات باشه عزیزدلم. حالا دیگه مهیار نازمون 9 تا دندون داره و میتونه غذاهای بیشتر و متنوع تری بخوره  .خیلی دوستت دارم نفسم

این عکسای زیر هم مربوط به 2 روز پیش میشه که خیلی گریه میکردی و بابایی برای اینکه آروم بشی شما رو بردن بیرون یه هوایی بخوری...

اینجا هم لباس کم تنش کرذه بودم داره عطسه میکنه...عافیت باشه قندعسلم

ای گل رویایی،ای مظهر زیبایی،تو پسر شهر افسانه هایی


تاریخ : 17 خرداد 1393 - 22:11 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2215 | موضوع : وبلاگ | 43 نظر

یه روز خوب با شازده کوچولو...

سلام گل همیشه بهارم...

امروز 28 اردیبهشت ماه شما 15 ماه(1سال و3ماهه)شدی نقل و نباتم بهت تبریک میگم عزیزدلم...راستی نازنینم من رو ببخش از اینکه مدتی بود برات پست جدید نزاشته بودم اما بجاش این دفعه جبران میکنم...

خب از این جا شروع میکنیم که روز ولادت امام علی(ع)و روز پدر بود که شما حاضر شده بودی و میخواستی بری خونه مادرجون

مهیار:راستی بابا جون خوب و مهربونم روزتون مبارک...دوستت دارم بابایی

حالا میرسیم به این قسمت که جمعه با فامیل رفتیم باغ بابابزرگ...ما ساعت8صبح رسیدیم اونجا و شما خواب بودی حالا ازشانس ما همون روز هوا خیلی سرد شد و من مجبور شدم لباس گرم تنت کنم. وقتی بیدار شدی با تعجب دوروبرت رو نگاه میکردی تا شما گذاشتم زمین راهت رو کج کردی به سوی ظرف گردوها

تا مدتی همین جوری با تعجب دوروبرت رو نگاه میکردی و هیچی هم نمیگفتی

شما همش کلاهت رو در میاوردی و من برای این که نتونی دیگه دربیاری کلاه نوزادیت رو سرت کردم

اینجا هم شما در کنار گلای رز قرمز عکس گرفتی

اینجا هم گل پسرم در حال کشف وسایل مختلف هست

مهیار:من از این بالا دارم همه رو نظارت میکنم

ای جوووووووووووووووونم بخورمت نفسم با اون ژست نازت

مهیار تو گل باغ زندگیمونی

توی عکس زیر هم آتیش روشن کردیم

توی عکس زیر هم بعد از کلی تفریح و بازی مخصوصا با عمو جون خسته بودی و توی راه خوابت برد

مهیار گلم میخوام از شیرین زبونیا و کارای بامزه ای که جدید انجام میدی بنویسم اما یه عالمه عکس هنوز تو نوبت هستن که باید بزارم...

                          . ....دوستت دارم ستاره زندگیم.....


تاریخ : 29 اردیبهشت 1393 - 00:02 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3173 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

عکسای خوشمل از مهیار خوشمل...

سلام قند عسلم،شاه پسرم،تاج سرم...

یه مدتی شده شیرین از شیرین تر شدی و یه کارایی میکنی که آدم نمیدونه بخوردت یا نخوردت.متسفانه این پست به اندازه کافی زیاد هست برای همین کارای شیرین و بامزت رو توی یه پست دیگه برات مینویسم نفسم...

مراحل خندیدن مهیار جونم...

اول اخم

بعدش یه لبخند کوچولو

و در آخر یه خنده خوشگل

ای جووووونم یخورمت شیرینکم با اون ژست گرفتنت عزیزم...

الهیییییییی فرشته کوچولوی ناز من...

همین طور که وروجک رو در عکس زیر داخل ماشین لباس شویی مشاهده میکنید در حال بررسی هستند...

تو که باشی همه دنیا

شبیه آرزوم میشه

روزای سرد تنهایی

تو که باشی تموم میشه

                     .....دوستت دارم ماه شب چهارده من.....


تاریخ : 12 اردیبهشت 1393 - 21:29 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2779 | موضوع : وبلاگ | 74 نظر

این روزای مهیار جونم...

سلام به شیرینکم...

دیروز یعنی 28 فروردین شما 14 ماهه(1سال و2ماهه)شدی عزیزدلم بهت تبریک میگم فندق من.تا چشم رو هم گذاشتیم شما14 ماهه شدی عزیزم خیییییییییلی زود گذشت فرشته من انگار همین دیروز بود که شما تازه 2 ماهه شده بودی...خلاصه بگذریم روز زن و مادر رو هم به همه مامانای گل و همچنین خانمای گل تبریک میگم...

مادر نور چشمانت گرمی بخش وجودم است...

انشاالله که سایه همه مامانای خوب و مهربون که برای ما تلاش و محبت فراوانی کردند بالای سرمون باشه...الهی آمین...منم از مادر خوب و مهربونم که نمیدونم چه جوری بخاطر زحماتی که برایم کشیده تشکر کنم با گفتن کلمه (دوستت دارم)عشقم را بیان میکنم اما هنوز هم خیلی کم است...

توی عکس پایین هم رفته بودیم فروشگاه و شما هم همش دلت میخواست دست به وسایل بزنی...

اینجا هم از آخر نتونستی خودت رو تحمل کنی و گریه میکردی تا بزاریمت پایین و شما هم بری دست به وسایل بزنی...

توی عکس پایین هم مهیار در حال خوردن کشک هستش البته این کشک ها رو دایی جونش در سفری به شهرستان بیرجند سوغاتی برامون آوردن...

و حالا میرسیم سراغ عکسای پایین که آقا مهیار کنجکاویاش گل میکنه...جمعه هفته پیش بابایی داشتن ماشین رو میشستن و شما  هم پات رو گزاشته بودی روی گاز و همش گریه میکردی منم بردمت پایین توی حیاط و شما هم به سرعت بدو بدو راه افتادی دنبال شلنگ که عکسای پایین هم گوشه ای از داستان بازی کردن شما آقا گل پسر هستش...

الهی فدای پسر گلم بشم که کمک میکنه...دستت دردنکنه پسر کوچولوی ناز من...

دوستت دارم بهترینم...

دوستت دارم نازنینم...


تاریخ : 30 فروردین 1393 - 00:47 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2997 | موضوع : وبلاگ | 56 نظر

گذری بر ایام نوروز 93

یا مقلب القلوب والابصار یامدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال...

سلام عزیزتر از جونم...

عید نوروز رو به همه تبریک میگم انشاالله که سال خوبی رو در کنار خانواده داشته باشید...این اولین پست ما در سال 93 هست و عکسای پایین هم مربوط به عید نوروز امسال هست...حالا میریم سراغ عکسای مهیار جونم...

شعر پایین هم فالی هست که واسه آقا مهیارمون گرفتیم...

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید....که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش......زده ام فالی و فریاد رسی می آید

ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس.....موسی آنجا به امید قبسی می آید

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست....هرکس آنجا به طریق هوسی می آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست....اینقدر هست که بانگ جرسی می آید

جرعه ای ده که به میخانه ارباب کردم....هر حریفی ز پی ملتمسی می آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است...گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من....ناله ای میشنوم کز قفسی می آید

یار دارد سر صید دل حافظ یاران....شاهبازی به شکار مگسی می آید

 

اینم تقویم سال 93 مهیار جونم که بابای آقا امیرکیان زحمت کشیدن و طراحیش کردن دستشون دردنکنه...

عکس پایین هم سفره هفت سین ما هستش که امسال بخاطر مهیار عسلم روی میز پهن کردیم تا مهیار شیطونی نکنه...

اینم مهیار جون در کنار سفره هفت سین...

عکس پایین هم یک ساعت بعد از لحظه سال تحویل هستش و بابایی بهش عیدی دادن...

اینجا هم پسر گلم لباسای عیدش رو تنش کردم و میخواد بره عید دیدنی...

 

عکس پایین عیدی خاله جون به عزیز دلم هستش...دست خاله جون دردنکنه

اینجا هم رفته بودیم کنار یک ماشینی که پشتش سبزه بار کرده بود عکس انداختیم...

اگه تونستین مهیار عسل رو پیدا کنین!!!

 

 

دوستت دارم عزیزدلم....

عاشقتم ناز پسرم...


تاریخ : 16 فروردین 1393 - 05:14 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1558 | موضوع : وبلاگ | 49 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی