مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 14 روز سن دارد

13 ماهگیت مبارک شکوفه بهارم...

سلام به شیرین عسلم...

اول اینکه 2 روز دیگه بیش تر تا عیدنوروز نمونده و سال1393 رو به دوستای گلم تبریک میگم انشاالله که سال خوبی رو داشته باشن راستی دومین عیدت رو هم تبریک میگم نفسم و دوم اینکه شما امروز 13 ماهه شدی قندعسلم پارسال مثل امروز شما تازه یک ماهه یشده بودی الهی قربونت برم که زمان به سرعت باد داره میگذره و شما روز به روز داری بزرگ تر و ناز تر میشی عزیزم  و با شیرین کاریات دل آدم رو میبری و سوم اینکه این روزا من حسابی درگیرم و حسابی کار هنوز مونده که انجام ندادم  تازه امشب چهارشنبه سوری هم هست و به هم وطنان عزیز توصیه میکنم کارای خطرناک نکنن و مواظب خودشون باشن و چهارم اینکه دندون 5 و 6 هم یک ماه پیش در اومده بودن و من فراموش میکردم که توی یکی از پست ها بگم و البته دندون7 و 8 هم در اومدن گرچه دندون8 یکم اذیتت کرد الهی فدات بشم نفسکم راسی خداروشکر واکسن یک سالگیت هم اذیتت نکرد فقط موقع واکسن زدن یکم گریه کردی بعدش آروم شدی و وقتی هم به خونه رسیدیم حسابی واسه خودت بازی کردی...خب دیگه فعلا بسه و حالا میریم سراغ عکسا که حسابی واسه خودت شکلات خوردی بهترینم....


الهی فدای پسر گلم بشم که اینقدر ناز و دوست داشتنیه ماشاالله...

حالا میریم سراغ شیرین زبونیای گل پسرم:

بابا

ماما(مامان)

بف(برف)

داخ(داغ)اگه چیزی داغ باشه میگی داخ

اگه چیزی سنگین باشه و نتونی برداری میگی اوه

وقتی جاییت درد میکنه میگی اوف

فعلا که همینا رو یادم هستش...

راستی وقتی که میگم دندونات کجاست؟دستت رو میبری و به دندونات اشاره میکنی و میخندی الهی عزیزم...

                                   ......دوستت دارم یه عالمه عزیزدلم.....



تاریخ : 27 اسفند 1392 - 20:42 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2132 | موضوع : وبلاگ | 35 نظر

فینگیل من راه افتاد....

سلام به فرشته کوچولو نازم....

شکلات،قند،نبات،شکافته،نقل،همه چیزمن....شما وروجک نازم بعد از این همه تلاش و کوششت واسه راه رفتن بالاخره در تاریخ1392.12.5 تونستی 2 متر راه بری عزیزک زرنگم...شما دستت رو به میز گرفته بودی و وایستاده بودی و داشتی با شیشه شیرت بازی میکردی و منم یه موقعیت خوبی گیر آورده بودم و میخواستم ببینم چقدر میتونی راه بری آخه قبلا هم راه میرفتی اما فقط دو سه قدم بر میداشتی خلاصه منم دستم رو باز کردم و تشویقت کردم تا بیای توی بغلم  شما هم با ذوق فراوان با پاهای کوچولوت  قدم،قدم برداشتی تا اینکه به من رسیدی پسرک زرنگ و باهوشم وقتی هم به من رسیدی میخواستی که بغلت کنم و سرت رو روی دوشم گذاشته بودی من هم بغلت کردم و و هی بالا پایین مینداختمت و شما هم خیلی خوشت اومده بود و از ته دل میخندیدی از آخر هم از بس که خندیدی سکسکه ات گرفته بود و میخواستی که دوباره بغلت کنم و بالا پایین بندازمت که خوشت بیاد منم از اون به بعد وقتی که شما راه میری بالا پایین میندازمت تا تشویق به راه رفتن بشی راستی گلکم جدیدا هم همش دوست داری راه بری حتی وقتی این روزا واسه خرید عید میریم بیرون شما دوست داری که دستت رو بگیریم و راه بری اما بعد از اینکه خیلی راه میری خسته میشی و وسط خیابون میشینی برای همین من زیاد توی خیابون نمیزارم که راه بری چون خسته میشی عسلکم وگرنه خودت خیلی اصرار داشته باشی و گریه کنی...راستی نفسم خیلی نگرانم چون باید شما رو دوشنبه ببرم واکسن یک سالگیت رو بزنی میترسم که خیلی اذیت بشی و تب کنی خدای نکرده اما خدانکنه که اذیت بشی خوشگلم...میبوسمت از ته،ته،ته دللللللللللللممممممممم پسرک نازم...


تاریخ : 16 اسفند 1392 - 21:13 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1760 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

تولدت مبارک گل پونه،تویی عزیز من یکی یدونه

سلام نوگل یه ساله من...

پسر گلم الان که یک ساله شدی خیلی کارای جدیدی یاد گرفتی که سر یه فرصت مناسب مینویسم.

خب حالا میریم سر اصل مطلب که جشن تولد شماست از جشن تولد بگم که حسابی شیطونی کردی وروجک من.اول اینکه ظهر به مناسبت تولدت همه رو به رستوران دعوت کردیم و شما مثل همیشه پسر خوبی بودی و توی صندلی غذایی که براتون آوردن خوابیدی.وقتی هم شب شد برات جشن گرفتیم و شما هم از این همه شرشره و بادکنک های رنگی تعجب کرده بودی و نگاشون میکردی الهی قربونت بشم عزیزدلم.

 

قبل از تولد...

جشن تولد شروع میشه...

حالا نوبت فوت کردن شمعاست...

قربونت بشم که هنوز انگشتت رو میخوری عزیزم...

مهیار:به به کیکش خوشمزه به نظر میرسه چرا من نخورم؟؟؟

اینم کیک بدبخت که مهیار به این روز انداختتش

اینم از خوراکی ها.بفرمایید!!!

مهیار:وای چه کادوهایی دارم من دست همتون دردنکنه  راستی خاله جون دست شما هم دردنکنه که کادو تولدم رو از مشهد برام پست کردین راضی به زحمت نبودم.حالا میخوام کادوهام رو باز کنم طاقت ندارم دیگه.

اینم از جشن تولد  مهیار جونم که براش گرفتیم یه جشنی کوچیک با دلی بزرگ.

درآخر هم از همه شما دوستای عزیز که تولد مهیار رو تبریک گفتید تشکر میکنم.مهیار گلم تولدت رو تبریک میگم عزیزم الهی که همیشه زنده و سالم و موفق باشی نازپسرم.دوستت دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه.

 

 


تاریخ : 07 اسفند 1392 - 00:36 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3341 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی