مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن دارد

چه عیدی بود اون عید

سلام نقل و نباتم....

چند روز پیش عید قربان بود .صبح اون روز برای سلامتی من ،بابایی،شماو خواهر جون گوسفند سر بریدیم البته شما اون موقع خواب بودین خلاصه ظهرش هم مامان بزرگ و بابابزرگ تون ما رو دعوت کرده بودن و عکسای پایین هم شما آماده شدی واسه رفتن.

توی عکس پایین هم مهیار جون رفته آرایشگاه تا موهاشو بتراشه تا موهاش وقتی دوباره در اومدن پر پشت تر در بیاد.الهی قربونت بشم عسلم.

اینجا هم پیش بندش رو بستن و میخوان موهاشو بتراشن.ببخشید که یکم تار شد.

حالا نوبت به تراشیدن موهای پسر نازم میرسه.

اولش ساکت بودی و از تعجب به زمین خیره شده بودی اما وقتی به پشت موهات رسید شروع به گریه کردی توی عکس پایین هم داری گریه میکنی.الهی فدات شم عزیز تر از جونم.

حالا دیگه موهای پسرم رو تراشیدن و مهیار جونم واسه اینکه بعد از کلی گریه آروم بگیره انگشتش رو کرده توی دهنش .وای که تو خیلی ماهی عزیزم.از ته ته ته قلبم میگم خییییییییییییییییییییییلی دوستت دارم هر چی بگم بازم کمه.

نمیدونم چه جوری بگم  دوستت دارم عمرم،جونم،نفسم،بهترینم،عشقم،آرزوی من و......


تاریخ : 29 مهر 1392 - 02:29 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2499 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی