مهیار

مهیار جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن دارد

این روزای مهیار جونم...

سلام به شیرینکم...

دیروز یعنی 28 فروردین شما 14 ماهه(1سال و2ماهه)شدی عزیزدلم بهت تبریک میگم فندق من.تا چشم رو هم گذاشتیم شما14 ماهه شدی عزیزم خیییییییییلی زود گذشت فرشته من انگار همین دیروز بود که شما تازه 2 ماهه شده بودی...خلاصه بگذریم روز زن و مادر رو هم به همه مامانای گل و همچنین خانمای گل تبریک میگم...

مادر نور چشمانت گرمی بخش وجودم است...

انشاالله که سایه همه مامانای خوب و مهربون که برای ما تلاش و محبت فراوانی کردند بالای سرمون باشه...الهی آمین...منم از مادر خوب و مهربونم که نمیدونم چه جوری بخاطر زحماتی که برایم کشیده تشکر کنم با گفتن کلمه (دوستت دارم)عشقم را بیان میکنم اما هنوز هم خیلی کم است...

توی عکس پایین هم رفته بودیم فروشگاه و شما هم همش دلت میخواست دست به وسایل بزنی...

اینجا هم از آخر نتونستی خودت رو تحمل کنی و گریه میکردی تا بزاریمت پایین و شما هم بری دست به وسایل بزنی...

توی عکس پایین هم مهیار در حال خوردن کشک هستش البته این کشک ها رو دایی جونش در سفری به شهرستان بیرجند سوغاتی برامون آوردن...

و حالا میرسیم سراغ عکسای پایین که آقا مهیار کنجکاویاش گل میکنه...جمعه هفته پیش بابایی داشتن ماشین رو میشستن و شما  هم پات رو گزاشته بودی روی گاز و همش گریه میکردی منم بردمت پایین توی حیاط و شما هم به سرعت بدو بدو راه افتادی دنبال شلنگ که عکسای پایین هم گوشه ای از داستان بازی کردن شما آقا گل پسر هستش...

الهی فدای پسر گلم بشم که کمک میکنه...دستت دردنکنه پسر کوچولوی ناز من...

دوستت دارم بهترینم...

دوستت دارم نازنینم...


تاریخ : 30 فروردین 1393 - 00:47 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3009 | موضوع : وبلاگ | 56 نظر

گذری بر ایام نوروز 93

یا مقلب القلوب والابصار یامدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال...

سلام عزیزتر از جونم...

عید نوروز رو به همه تبریک میگم انشاالله که سال خوبی رو در کنار خانواده داشته باشید...این اولین پست ما در سال 93 هست و عکسای پایین هم مربوط به عید نوروز امسال هست...حالا میریم سراغ عکسای مهیار جونم...

شعر پایین هم فالی هست که واسه آقا مهیارمون گرفتیم...

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید....که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش......زده ام فالی و فریاد رسی می آید

ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس.....موسی آنجا به امید قبسی می آید

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست....هرکس آنجا به طریق هوسی می آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست....اینقدر هست که بانگ جرسی می آید

جرعه ای ده که به میخانه ارباب کردم....هر حریفی ز پی ملتمسی می آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است...گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من....ناله ای میشنوم کز قفسی می آید

یار دارد سر صید دل حافظ یاران....شاهبازی به شکار مگسی می آید

 

اینم تقویم سال 93 مهیار جونم که بابای آقا امیرکیان زحمت کشیدن و طراحیش کردن دستشون دردنکنه...

عکس پایین هم سفره هفت سین ما هستش که امسال بخاطر مهیار عسلم روی میز پهن کردیم تا مهیار شیطونی نکنه...

اینم مهیار جون در کنار سفره هفت سین...

عکس پایین هم یک ساعت بعد از لحظه سال تحویل هستش و بابایی بهش عیدی دادن...

اینجا هم پسر گلم لباسای عیدش رو تنش کردم و میخواد بره عید دیدنی...

 

عکس پایین عیدی خاله جون به عزیز دلم هستش...دست خاله جون دردنکنه

اینجا هم رفته بودیم کنار یک ماشینی که پشتش سبزه بار کرده بود عکس انداختیم...

اگه تونستین مهیار عسل رو پیدا کنین!!!

 

 

دوستت دارم عزیزدلم....

عاشقتم ناز پسرم...


تاریخ : 16 فروردین 1393 - 05:14 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1565 | موضوع : وبلاگ | 49 نظر

13 ماهگیت مبارک شکوفه بهارم...

سلام به شیرین عسلم...

اول اینکه 2 روز دیگه بیش تر تا عیدنوروز نمونده و سال1393 رو به دوستای گلم تبریک میگم انشاالله که سال خوبی رو داشته باشن راستی دومین عیدت رو هم تبریک میگم نفسم و دوم اینکه شما امروز 13 ماهه شدی قندعسلم پارسال مثل امروز شما تازه یک ماهه یشده بودی الهی قربونت برم که زمان به سرعت باد داره میگذره و شما روز به روز داری بزرگ تر و ناز تر میشی عزیزم  و با شیرین کاریات دل آدم رو میبری و سوم اینکه این روزا من حسابی درگیرم و حسابی کار هنوز مونده که انجام ندادم  تازه امشب چهارشنبه سوری هم هست و به هم وطنان عزیز توصیه میکنم کارای خطرناک نکنن و مواظب خودشون باشن و چهارم اینکه دندون 5 و 6 هم یک ماه پیش در اومده بودن و من فراموش میکردم که توی یکی از پست ها بگم و البته دندون7 و 8 هم در اومدن گرچه دندون8 یکم اذیتت کرد الهی فدات بشم نفسکم راسی خداروشکر واکسن یک سالگیت هم اذیتت نکرد فقط موقع واکسن زدن یکم گریه کردی بعدش آروم شدی و وقتی هم به خونه رسیدیم حسابی واسه خودت بازی کردی...خب دیگه فعلا بسه و حالا میریم سراغ عکسا که حسابی واسه خودت شکلات خوردی بهترینم....


الهی فدای پسر گلم بشم که اینقدر ناز و دوست داشتنیه ماشاالله...

حالا میریم سراغ شیرین زبونیای گل پسرم:

بابا

ماما(مامان)

بف(برف)

داخ(داغ)اگه چیزی داغ باشه میگی داخ

اگه چیزی سنگین باشه و نتونی برداری میگی اوه

وقتی جاییت درد میکنه میگی اوف

فعلا که همینا رو یادم هستش...

راستی وقتی که میگم دندونات کجاست؟دستت رو میبری و به دندونات اشاره میکنی و میخندی الهی عزیزم...

                                   ......دوستت دارم یه عالمه عزیزدلم.....



تاریخ : 27 اسفند 1392 - 20:42 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 2147 | موضوع : وبلاگ | 35 نظر

فینگیل من راه افتاد....

سلام به فرشته کوچولو نازم....

شکلات،قند،نبات،شکافته،نقل،همه چیزمن....شما وروجک نازم بعد از این همه تلاش و کوششت واسه راه رفتن بالاخره در تاریخ1392.12.5 تونستی 2 متر راه بری عزیزک زرنگم...شما دستت رو به میز گرفته بودی و وایستاده بودی و داشتی با شیشه شیرت بازی میکردی و منم یه موقعیت خوبی گیر آورده بودم و میخواستم ببینم چقدر میتونی راه بری آخه قبلا هم راه میرفتی اما فقط دو سه قدم بر میداشتی خلاصه منم دستم رو باز کردم و تشویقت کردم تا بیای توی بغلم  شما هم با ذوق فراوان با پاهای کوچولوت  قدم،قدم برداشتی تا اینکه به من رسیدی پسرک زرنگ و باهوشم وقتی هم به من رسیدی میخواستی که بغلت کنم و سرت رو روی دوشم گذاشته بودی من هم بغلت کردم و و هی بالا پایین مینداختمت و شما هم خیلی خوشت اومده بود و از ته دل میخندیدی از آخر هم از بس که خندیدی سکسکه ات گرفته بود و میخواستی که دوباره بغلت کنم و بالا پایین بندازمت که خوشت بیاد منم از اون به بعد وقتی که شما راه میری بالا پایین میندازمت تا تشویق به راه رفتن بشی راستی گلکم جدیدا هم همش دوست داری راه بری حتی وقتی این روزا واسه خرید عید میریم بیرون شما دوست داری که دستت رو بگیریم و راه بری اما بعد از اینکه خیلی راه میری خسته میشی و وسط خیابون میشینی برای همین من زیاد توی خیابون نمیزارم که راه بری چون خسته میشی عسلکم وگرنه خودت خیلی اصرار داشته باشی و گریه کنی...راستی نفسم خیلی نگرانم چون باید شما رو دوشنبه ببرم واکسن یک سالگیت رو بزنی میترسم که خیلی اذیت بشی و تب کنی خدای نکرده اما خدانکنه که اذیت بشی خوشگلم...میبوسمت از ته،ته،ته دللللللللللللممممممممم پسرک نازم...


تاریخ : 16 اسفند 1392 - 21:13 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1774 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

تولدت مبارک گل پونه،تویی عزیز من یکی یدونه

سلام نوگل یه ساله من...

پسر گلم الان که یک ساله شدی خیلی کارای جدیدی یاد گرفتی که سر یه فرصت مناسب مینویسم.

خب حالا میریم سر اصل مطلب که جشن تولد شماست از جشن تولد بگم که حسابی شیطونی کردی وروجک من.اول اینکه ظهر به مناسبت تولدت همه رو به رستوران دعوت کردیم و شما مثل همیشه پسر خوبی بودی و توی صندلی غذایی که براتون آوردن خوابیدی.وقتی هم شب شد برات جشن گرفتیم و شما هم از این همه شرشره و بادکنک های رنگی تعجب کرده بودی و نگاشون میکردی الهی قربونت بشم عزیزدلم.

 

قبل از تولد...

جشن تولد شروع میشه...

حالا نوبت فوت کردن شمعاست...

قربونت بشم که هنوز انگشتت رو میخوری عزیزم...

مهیار:به به کیکش خوشمزه به نظر میرسه چرا من نخورم؟؟؟

اینم کیک بدبخت که مهیار به این روز انداختتش

اینم از خوراکی ها.بفرمایید!!!

مهیار:وای چه کادوهایی دارم من دست همتون دردنکنه  راستی خاله جون دست شما هم دردنکنه که کادو تولدم رو از مشهد برام پست کردین راضی به زحمت نبودم.حالا میخوام کادوهام رو باز کنم طاقت ندارم دیگه.

اینم از جشن تولد  مهیار جونم که براش گرفتیم یه جشنی کوچیک با دلی بزرگ.

درآخر هم از همه شما دوستای عزیز که تولد مهیار رو تبریک گفتید تشکر میکنم.مهیار گلم تولدت رو تبریک میگم عزیزم الهی که همیشه زنده و سالم و موفق باشی نازپسرم.دوستت دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه.

 

 


تاریخ : 07 اسفند 1392 - 00:36 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 3364 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

هوووووووووووورررررررررااااااااااااااا تولد پسر گلم ، تاج سرم هستش...

سلللللللللللللااااااااااااااااااااااام به دوستای خوبم...

ممنون که دعوت ما رو پذیرفتید و به جشن تولد کوچولویی که توی خونه مجازی مهیار جون بهترینم گرفتیم اومدید تا با هم شادی کنیم و دست بزنیم و....خیلی کارای دیگه که حسابی به ما و از همه مهم تر به پسر قشنگم خوش بگذره...

حالا یه دست و جیغ و هووووووووررررررررررااااااااااااااا دوستان لطفا ما رو در خوندن این شعر همراهی کنید...یک،دو،سه...

تولد،تولد،تولدت مبارک

مبارک،مبارک،تولدت مبارک

بیا شمعا رو فوت کن

تا همیشه زنده باشی

حالا یه دددددددددددسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتت محکم به افتخار مهیار گلم ددددددددوووووووووووسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتت دااااااااااااااررررررررررررررم خییییییییییییییییلی زییییییییییییییییییاااااااااااددددددددد پسر نازم.

خب حالا میرسیم به بخش خوشمزه جشن به به به من که حسااااااااااااااابی هوس کردم کیک تولد مهیار خوردن داره .

بفرمایید کیک!!!

به به چه کیک خوشمزه ای بود چسبید.

خب حالا بعد از این همه شور و شادی میریم یه عکس دسته جمعی با شما دوستای گل بگیریم.

آماده هستین؟؟؟یک،دو،سه...وای چه عکس خوشگلی شد دستتون درد نکنه از اینکه در جشن ما حضور داشتید و شادی ما رو با حضورتون دوبرابر کردین از همه تون تشکر ویژه میکنم.

راستی فردا میخوایم واسه مهیار جون یک ساله خودم انشاالله تولد بگیریم حتما منتظر عکسای تولد باشید...

 

 


تاریخ : 28 بهمن 1392 - 23:54 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1999 | موضوع : وبلاگ | 31 نظر

صدای بهم خوردن بال فرشته ها می آید،انگار اولین سال جدایی تو از فرشته ها نزدیک میشود.بهترینم تولدت را با هزاران هزار گل شقایق و تمام ستاره های آسمان تبریک میگویم...

صدای بهم خوردن بال فرشته ها می آید،انگار اولین سال جدایی تو از فرشته ها نزدیک میشود.بهترینم تولدت را با هزاران هزار گل شقایق و تمام ستاره های آسمان تبریک میگویم...

همگی فردا تو خونه مجازی مهیار جون دعوت هستید حتما بیاید تا با حضور شما عزیزان یه جشن کوچیک با دلی بزرگ بگیریم و شادی کنیم.هووووووووورررررررررراااااااااا فردا تولد گلکم هستش.پارسال پسر نازم فردا میخواست با اومدنش ما رو شاد کنه و حالا یک سال از اون موقع گذشته و نی نی نازمون هر روز ما رو با کارای جدیدش خوشحال میکنه.توللللللللللللللللللللللدددددددددتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارررررررررررررررررررک نفسم انشاالله که همیشه زنده و سالم باشی عزیز دلم.بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس واسه پسر یک ساله خودم.
تاریخ : 28 بهمن 1392 - 04:00 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1734 | موضوع : فتو بلاگ | 15 نظر

من و دوست جونم...

سلام به ماهم.

عزیز دلم توی عکسای پایین شما رفتی مهمونی اونا هم نی نی دارن که دوقلو هستن شما و ریحانه خانوم و الهه خانوم باهم دو هفته تفاوت سنی دارین.خب حالا میریم سراغ عکسا.

 

ای جوووووووونم چه همبازی های خوبی هستین واسه همدیگه.

توی عکس پایین هم شما و الهه خانوم  کنار همدیگه نشستین.آماده باشین فسقلی ها میخوام ازتون عکس بگیرم.

اینم از عکسای شما و دوست جونات امیدوارم که لذت برده باشین.

راستی،راستی 7 روز دیگه بیش تر به تولد بهترینم نمونده.دوستای خوبم همگی تو جشن تولد مهیار جونم دعوت هستین البته منتظر پست بعدی باشین تا یه دعوت درست و حسابی ازتون بکنم.ببببببببببببببببببببوووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسس واسه قشنگترینم.


تاریخ : 21 بهمن 1392 - 23:27 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1817 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

آی بازی،بازی،بازی چه کیفی داره بازی...

سلام به پسر گلم و سلام به دوستای گلم.

چند روز پیش بود که من رفتم آجرای اسباب بازیت رو که قبلا واست گرفته بودیم و تو انباری خاک خورده بود شستم و گذاشتم دم در آشپزخونه شما هم همون موقع چشت بهشون خورد و با سرعت تمام چهاردست و پا راه افتادی دنبال آجر وقتی در جعبه آجر رو باز کردی شروع کردی یکی یکی همه رو ریختی بیرون.حالا عکسای پایین هم گوشه ای از داستان آجر بازی کردن عزیز دلم هست.

 

وای که من فدای اون دست کوچولوت بشم.

پسر گلم،تاج سرم لحظه ها و ثانیه ها میگذرن و داره کم کم به روز معجزه خدا نزدیک میشه.عزیزم روز تولد تو برای من مهم ترین و بهترین روزه چون تونستم قدردان نعمات الهی خدا باشم و یکی از فرشتگان خدا رو ببینم .فرشته من برات بهترین آرزو ها رو دارم و نمیدونم چه جوری از خدا برای این نعمت زیباش یعنی شما پسر گلم تشکر کنم.عزیزم دوست دارم خیلی زیاد جوری که نمیشه فکرش رو کرد.(دلیل بودنم تنها14روز دیگه به تولدت مونده بهانه زندگیم)


تاریخ : 15 بهمن 1392 - 04:14 | توسط : مامان مهیار کوچولو | بازدید : 1840 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی